افسانه مامان کیان جون

تولدم مبارک!

22 بهمن و بیست و چهار سالگی افسانه   من گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم ! حتی برایش لالایی بخوانم و در لا به لای این لالایی خواندن ، در گوشش آهسته بگویم که من دوستت دارم ، خودم جان! با همه کمی ها و کاستی هایت ... با همه ی خوبی ها و بدی هایت... من عاشقانه دوستت دارم تا مرز بی نهایت خودم جــــــــــــــــــــــــان! و چه احساس نابی هست که در بیست و چهارمین سالگرد تولدم بودند و هستند آنهایی که از شادی هایم واقعا واقعا واقعا از ته دل شاد می شوند... پروردگار مهربانم سپاس بیکران   تا دوشنبه 21 بهم...
24 بهمن 1392

شیرینی پزون

پارسال اولین سالی بود که منو حمید سال تحویل خونه خودمون بودیم و منم مثل مامانم که هر سال شیرینی هارو خودش درست میکنه،پارسال اولین تجربمو کردم و 5 مدل شیرینی درست کردم. نخودی،گردویی،بیسکوییت کره ای،توت،نارگیلی این عکس های شیرینی های نوروز 92 منه که با کمک حمیدجون جونی درست کردم.از چند مدلش برای مادرشوهرمم درست کردم.البته از شیرینی های توتم عکس نگرفته بودم،حیف شد چون اونا از همه خوشگلتر شده بودن   همه کارهای سفره هفت سینم خودم کردم!   تزئین تخم مرغ ها که خیلی هم خالی کردنشون راحت نبود!      اینم از سبزه خوشگل موشکلم     عکس های سفره هفت سین بدون مهمونامون! ...
14 بهمن 1392

ولادت حضرت محمد

یکشنبه 7 صبح حمید رفت ماموریت تا دوشنبه 11 صبح البته من خونه تنها نبودم صبحش فهیمه اومد خونمون و ظهرش رفت و بعداز ظهر  مامان گلی اومد خونمون و قرار شد یک کیک درست کنیم به مناسبت تولد حضرت محمد و شب بابا بیاد دنبالمون خلاصه یک کیک ساده درستیدیم و بابایی اومد و اوای بارانو دیدیمو و رفتیم خونه مامان. فرداش همه ناهار خونه مامان گلی بودیم(همه با هم 6 نفریم! ) و مامانی هم با ماهی هایی که از جنوب براشون آورده بودن که مزه تن ماهی میداد (ماهی هوور) برامون یه پلو ماهی خوشمزه درست کرد. (البته مامانی خیلی غصه خورد که یادش شده و میخواسته سبزی پلو درست کنه! ) بعداز ظهرم کیکی که با کرم وینا تزئین کرده بودم رو اوردیم و دور هم خ...
1 بهمن 1392

مشهد

دوشنبه صبح 23 دی با حمید رفتیم مشهد.برای چی !؟؟؟ 1.برای پایان نامم با استاد راهنمام جلسه داشتم ساعت 2 2.دیدن دوست خوبم سمیه و دختر نازش زینب 3.گرفتن ترانس یخچال که داده بودیم واسه تعمیر! 4.دیدن خانواده همسری این همه کار رو باید تو نصف روز انجام میدادیم! البته دلم میخواست حرمم بریم ولی خب من خیلی کم سعادتم و هر دفعه نمیشه. اینو بگم که هر دفعه خونه سمیه بر حسب اتفاق با یک کیف میرم و زینبم منو از روی کیفم میشناسه . چون یه بار از تو کیفم لوازم ارایشمو در اوردم تا بازی کنه و البته سمیه جونم توی وبلاگش عکساشو گذاشته،(در پست گشت و گذار با خاله افسانه) حالا هردفعه که کیفمو میبینه میخواد ببینه توش چیه! اولش یه کم به من نگا...
1 بهمن 1392

ژله برای شب چله ای دخترداییم مریم

خستگی روز دوشنبه و چهارشنبه هنوز از تنم بیرون نرفته بود که 5 شنبه مریم زنگ زد و ازم خواست ژله قاچ هندونه رو برای جمعه 27 دی واسه 50 نفر مهمون درست کنم! وقتی با یک حساب سرانگشتی گفتم چقدر پرتقال باید بیاره تا آبشو بگیرم پشیمون شد و  گفت یه ژله دیگه درست کن منم از دهنم پرید و گفتم اگه میخوای ژله خورده شیشه رو توی قالب گل رز برات درست کنم(اخه این همه ژله هست چرا یه سختشو گفتم که فقط چند بار درست کردم اونم نه تو این قالب! ) (فقط یک بار تو این قالب کیک درست کرده بودم برای همون مهمونی چهارشنبه و خیلی خوب از کار در اومده بود)و مریمم بعد از کلی فکر کردن و هی تماس گرفتن و مشورت کردن و کنسل کردنو و اوکی کردن(اخه مریم خیلی ح...
1 بهمن 1392
1